دانلود رمان آقاي فرشته به قلم نساء
در اين مطلب رمان آقاي فرشته را آماده كرديم.براي دانلود رمان آقاي فرشته به قلم نساء در ادامه پست همراه ما باشيد.
خلاصه رمان قتل يك رويا :
چكاوك دختري روستايي كه به اجبار پدرش مجبوره صيغه ي يك پيرمرد ۷۰ ساله بشه و درصورتي كه بچش پسر باشه پايبند اون زندگي بشه و به عقد اون پيرمرد در بياد ولي تو لحظه ي اخر شخصي وارد زندگيش ميشه و دنياشو زير و رو ميكنه... صدرا خواننده و شكارچي معروفي كه تازه همسرشو از دست داده و براي فرار از ازدواج با خواهر زنش ستاره، چكاوك رو به عقد خودش درمياره و.......
بخشي از رمان آقاي فرشته به قلم نساء
صداي زوزه ي گرگ ها واضح تر از هر وقتي به گوشش مي رسيد.
انقدر بلند و نزديك كه هر لحظه منتظر بود تا يكي از انها از گوشه كناري به او حمله ور شود و تنش را تكه پاره كند.
تمام بدنش از ترس و سرما يخ بسته بود .
لباس هاي نازكش كفاف سرماي شب را نمي دادند و چقدر در اين مدت كوتاه خودش را سرزنش كرده بود كه چرا لباس گرمي را با خود نياورده تا حداقل يكي از مشكلاتش كم شود.
انقدر با عجله مي دويد كه ناگهان با شدت به سمت زمين كشيده شد و صداي اخ پر دردش بلند شد . با حرص سنگي كه مانع ادامه راهش شده بود را به طرفي ديگر پرتاب كرد.
تن دردناكش را از زمين بلند كرد و مشغول تكان دادن لباسهايش شد.
خاكي بودن لباس ها در اين موقعيت كمترين اهميت را داشت، اما حشراتي كه امكان داشت به تنش چسبيده باشند او را وادار به اين كار مي كرد.
دوباره به راه افتاد.اينبار با قدم هايي اهسته تر....
به اندازه كافي از خانه دور شده بود.
هرچه جلوتر مي رفت چيزي جز سياهي و صدا هاي عجيب و غريب نصيبش
نمي شد .
چشم هايش تا اخر باز كرده بود تا شايد ديدش كمي بهتر شود .ولي در اين ظلمات شب بي فايده بود .
باصدا افتادن شاخه نسبتا بزرگي در چند قدميش جيغي سراسر وحشت كشيد و بغضي كه از شروع راه در گلويش چنبره زده بود با صداي بلندي تركيد.
بقچه كوچكش را محكم به سينه فشرد ،طوري ان را به اغوش كشيده بود كه انگار منتظر همدردي و دلداري دادن از طرف اوست...
https://social.msdn.microsoft.com/Profile/buntak
https://answers.microsoft.com/en-us/profile/53ca3c9b-caf2-43b3-8979-fd6cae152209
https://www.behance.net/rfgedrhedg
https://comicvine.gamespot.com/profile/buntak_com/about-me/
https://active.popsugar.com/@buntak/profile